پيشنهاد او پوزخندي به لبم نشاند كه بيدليل نبود. هنر شفافانديشيدن از كتابهايي است كه در دستۀ خودياري ميگنجد. كتابهاي خودياري طيف گستردهاي از كتابها با موضوعهاي متنوع هستند كه هر كدام به طريقي تلاش ميكنند تعريفي از زندگي خوب ارائه كنند و راهحلهايي عملي و اخلاقي براي غلبه بر مشكلات شناختي و روانشناختي يا بهبود عملكرد شخصي و شغلي پيشِ رويمان بگذارند. هم آن كتابهايي كه دربارۀ فلسفۀ زندگي روزمره يا معناي زندگي هستند در اين دسته ميگنجند و هم آنهايي كه از دردِ چاقي و اعتمادبهنفس كم و مثل شير در برابر مشكلات غريدن ميگويند. خودياري بهمرور تبديل به برچسبي بدنام شده كه عموماً نويسندگان اينجور آثار را مجبور ميكند در مقدمۀ كتاب يا مصاحبههايشان تلاش كنند هر طور شده از دايرۀ خودياري بيرون بروند. نزاع دانشگاهيان با اين قبيل آثار فقط مختص ايران نيست. رامي گابريل، كه دانشيار روانشناسي در كلمبيا كالجِ شيكاگو و نويسندۀ كتاب ذهن عاطفي۱ است، در مقالۀ «آيا كتابهاي خودياري فايدهاي هم دارند؟»، كه در پروندۀ اين شمارۀ ترجمان خواهيد خواند، معتقد است كتابهاي خودياري امروزي رنگي از خرافاتِ روزگار قديم را دارند، كتابهايي پر از توصيههايي كه صرفاً در تجربۀ شخصي نويسنده ريشه دارند و هيچ تحقيق روشمند علمي آنها را تأييد نكرده است. بااينحال، سادهترين كار از نظر گابريل اين است كه در نقد چنين ژانري به همين اشكالات بسنده كنيم يا ميليونها خوانندۀ آن را جدي نگيريم. او در پي اين است كه بفهمد كتابهاي روانشناسي عامه و خودياري چه كمكي به برطرفكردن نيازهاي خوانندگانش ميكنند كه اينچنين محبوب و مورد رجوعاند. البته كساني هم هستند كه تقصير را گردن خودِ دانشگاهيان مياندازند. آلن دوباتن در نوشتار «در دفاع از خودياري» ميگويد «هر كه ميخواهد اعتبار فكري خود را با يك حركت خدشهدار كند فقط كافي است كار سادهاي انجام بدهد و به خواندن كتابهاي خودياري اعتراف كند». اما دوباتن ادامه ميدهد كه، بهمدت دوهزار سال در تاريخ غرب، بيشترِ فلسفه و سنت مسيحيت از جنس خودياري بوده است. دوباتن شكلگيري نظام دانشگاهي مدرن در قرن نوزدهم ميلادي و سكولاريزاسيون تدريجي و روزافزون جامعۀ مدرن را دو عامل اصلي در افت تدريجي منزلت كتابهاي خودياري ميداند. از نظر او ما امروز نيز براي زندگيكردن همچنان به راهنمايي نياز داريم، پس فرهنگي كه نقشي براي راهنمايي قائل است ميتواند با واردكردن فيلسوفان و نخبگان به مسائل زندگيِ روزمره اعتبار را به كتابهاي خودياري بازگرداند و در برابر چربزباني و وعدههاي توخالي اين آثار مقاومت كند.
چند روزي بعد از آن مهماني، در اين فكر بودم كه چطور آدمي تحصيلكرده و فرهيخته اينطور خلاف جريان رفته و چنين كتابي را پيشنهاد كرده است. بعد از مدتي هم موضوع كلاً فراموشم شد؛ مطمئن بودم چيزي در اينجور كتابها نيست. قبل از عيد امسال، در يكي از آخرين برنامههاي «كتابباز» سروش صحت، دوباره حرف آن كتاب شد. اين بار تصميم گرفتم كتاب را بخوانم. فرداي آن روز با يكي از دوستان سر صحبت را باز كردم و چند روز بعد خودش لطف كرد و كتاب را خريد و به من هديه داد. روز سوم تعطيلاتِ عيد شروع كردم و سه روز بعد خواندنش تمام شد. كتابي بود دلنشين، پركشش و جذاب كه سخت ميشد آن را كنار گذاشت. در اين سه روز آنقدر به كتاب چسبيده بودم كه صداي بقيه درآمده بود. همينطور كه ميخواندم آرامآرام حقيقت تازهاي برايم روشن ميشد. قيافۀ استاد فلسفۀ اخلاق جلوي چشمم ميآمد. به اين فكر ميكردم كه بعد از خواندنش به كسي بگويم آن را خواندهام يا نه! همانطور كه فاميل گرانمايهمان گفته بود، كتابي بود مفيد و پر از تلنگرهاي فكري و كاربردي. آن ايام همزمان شده بود با اوج فعاليت ما در ترجمان براي طراحي الگوهاي جديد بازاريابي. دائم به كارمان و گذشته و آيندهاش فكر ميكردم. مثالهاي كتاب را با برنامهها و طرحهاي خودمان ميسنجيدم و با خودم ميگفتم بعد از خواندن اين كتاب چه كارها كه نخواهم كرد.
اليزابت سوبودا نويسنده و خبرنگار علم، كه سابقۀ همكاري با نشريات معتبري را نيز دارد، در نوشتار «آيا هيچ كتابي ميتواند ما را از تاريكيهاي درونمان نجات دهد؟» سعي ميكند بين تأثير آثار مبتني بر پژوهشهاي علمي و دستۀ ديگري از كتابهاي خودياري كه بر ادعاهاي غيرعلمي و بيپايه و اساس مبتني هستند تفاوت قائل بشود. به نظر سوبودا، «كتابدرماني» با كتابهاي خودياري، اگر در چارچوب علمي و معقول باقي بماند، ميتواند مشكلات شخصي و اجتماعي ما را تا حدودي برطرف كند و حتي در درمان بيماريهايي نظير افسردگي و اضطراب اجتماعي، بهويژه در مراحل اوليۀ درمان، مؤثر باشد. براي سوبودا بيشتر جنبۀ درماني كتابهاي خودياري اهميت دارد و ميخواهد اعتبار و كارآمدي كتابدرماني را بسنجد. او براي اينكه چهارچوب علمي و معقول موردنظرش را بيشتر توضيح بدهد ابتدا تاريخچۀ مختصري از تكامل تدريجي كتابهاي خودياري ميگويد. از نظر او اين روند مزيتهاي آشكاري را براي خوانندگان داشته است چرا كه اكنون خوانندگان ميتوانند، بهجاي مطالعۀ توصيههايي كلي درباب شيوههاي زندگي، راهكارهايي براي رفع مشكلاتي خاص نظير افسردگي و اضطراب اجتماعي در اختيار داشته باشند.
هنر شفافانديشيدن داشت دلم را ميبرد. هم جاذبۀ متن و روايت و هم آن اطلاعات ناب و تازه هر لحظه بيشتر به من ثابت ميكرد كه دارم آدم خاص و ممتازي ميشوم. آنجاهايي كه رولف دوبلي از توفيق يك كسبوكار ميگفت ذهنم با شيطنت سعي ميكرد به من بقبولاند اينها حرفهاي خودم است و خودم هم قبلاً به اين نكته رسيده بودم و حتي در گروه بازاريابي ترجمان به بقيه گفته بودم. آنجاهايي كه كتاب از شكست كسبوكارها و استراتژيهاي غلط ميگفت مدام ياد تذكرات و دورانديشيهايم ميافتادم. هنر شفافانديشيدن واقعاً به من كمك كرد تا بتوانم به بعضي از چيزهايي كه درستيشان را بهشكلي مبهم فهميده بودم شفافتر بينديشم. اما آيا اين دست كتابها، غير از زيباترگفتنِ همانچيزهايي كه ميدانيم، فايدۀ ديگري هم دارند؟
مارك منسن نويسندۀ كتابهاي خودياري، وبلاگ نويس و كارآفريني است كه بهلطف بيش از دَه ترجمه از يكي از كتابهايش به فارسي، يعني هنر ظريف بيخيالي، اين روزها در ايران حسابي شناختهشده است. منسن به مكتبي از راهنماهاي خودياري تعلق دارد كه آن را «ضدخودياري» مينامند، جرياني كه تمايل دارد نسبت به دستورالعملهاي كتابهاي خودياري براي بهبود شخصي يا بهاصطلاح «خودبهسازي» ترديد كند. در مطلبي كه با عنوان «هنر ظريف رهايي از خودياري»۲ در پروندۀ اين شماره قرار گرفته، منسن كه خودش نويسندۀ پرفروش كتابهاي خودياري است ميگويد صنعت خودياري مبتني بر نيازهاي بازار است نه پژوهش و تحقيق. ادعاي او اين است كه خودياري بيشترين فايده را براي كساني دارد كه واقعاً نيازي به خودياري ندارند، و هيچ كس جز خودتان نميتواند كمكتان كند.
گروهي از نويسندگان هستند كه دربارۀ فايدهداشتن يا نداشتن كتابهاي خودياري دست از نظريهپردازي برداشتهاند و سراغ تجربۀ عيني و ملموس خودشان رفتهاند. شايد چندان عجيب نباشد كه از ميليونها نفري كه كتابهاي خودياري ميخوانند كمتر كسي جسارت دارد كه تجربۀ شخصياش را بازگو كند، چون غالباً آدمها از صحبتكردن دربارۀ ضعفها و ترسهايشان شرمگين ميشوند. اما دو استاد دانشگاه، كارل سيدرستروم و آندره اسپايسر، در اقدامي جسورانه تصميم گرفتند از دفتر كارشان بيرون بيايند و بهجاي آنكه فقط تلاشهاي مردم براي بهينهسازي خود را تحليل كنند، به ميانۀ آتش بپرند. آنها، بدون توجه به طعنهوكنايههاي دانشجويان و همكاران يا ترس از نابودشدن منزلت علميشان، نمونۀ آزمايشي خودشان شدند و قرار گذاشتند، يك سال تمام، هر ماه يك مورد از دستورالعملهاي خودياري را روي خودشان امتحان كنند. نتيجۀ يك سال پيروي بيوقفه از دستورهاي متنوع خودياري كتاب جستوجوي نوميدانۀ خودبهسازي۳ است كه تلاش اين دو استاد دانشگاه براي بهترشدن را ثبت ميكند، يكجور سفرنامه از تجربههايي كه اين دو در عرصههاي مختلف خودياري داشتهاند: از مهارت جسماني و فكري گرفته تا معنويت، خلاقيت، ثروت و لذت. اسپايسر و سيدرستروم ميگويند «اين كتاب نظريهاي نميدهد كه چطور ميتوان آدم بهتري شد، بلكه بازتاب نوميدي و سرخوردگي و آن درام و طنزي است كه در ذات جستوجوي خودبهسازي وجود دارد». اين كتاب در مطلبي با عنوان «يك سال براي بهترشدن: رؤيايي كه به كابوس تبديل شد» به قلم پيتر بلوم بهتفصيل بررسي شده است.
ماريان پاور، نويسندۀ كتاب كمكم كن۴، نمونۀ ديگري از افرادي مثل سيدرستروم و اسپايسر است كه شهامت به خرج دادند و تجربهشان از خودياري و توسعۀ شخصي را ثبت كردهاند. «هيچ كشف بزرگي در كار نيست» گفتوگو-گزارشي است كه در آن دربارۀ مسير ناهموار مواجهۀ پاور با كتابهاي خودياري ميخوانيم. تجربۀ پاور از جهاتي شبيه اسپايسر و سيدرستروم است چرا كه او هم با خودش قرار ميگذارد بهمدت يك سال هر ماه از دستورات يك كتاب خودياري پيروي كند. با اين تفاوت كه پاور يك روزنامهنگار معمولي بود كه واقعاً از مشكلات زيادي مثل اعتياد به الكل، تنهايي، بدهكاري و عدم رضايت شغلي رنج ميبرد. اگر سيدرستروم و اسپايسر فقط ميخواستند كه خودِ بهتري را تجربه كنند و احياناً برخي مشكلات كوچكشان را درمان كنند، پاور ميخواست كه زندگياش را از نابودي نجات بدهد و براي اين كار مصمم بود.
ششم فروردين بود كه كتاب هنر شفافانديشيدن تمام شد. بعد از عيد هر جا نشستم از گزينگويههاي كتاب گفتم و تا ميتوانستم ديگران را تشويق كردم آن را بخوانند. البته هنر شفافانديشيدن نمونۀ پرمحتوايي از كتابهاي خودياري است. سالهاي قبلتر كتاب ديگري نقل محافل شده بود به اسم راز. تا مدتها هر جا ميرفتيد عدهاي را ميديديد كه دارند از قانون جديدي به نام «قانون جذب» حرف ميزنند. قانون جذب ميگفت اگر آرزويي را با ايمان كافي به جهان گسيل كنيد و اگر چيزي را واقعاً بخواهيد، كافي است جايي بنشينيد تا سراغتان بيايد، بي هيچ تلاش خلاصي. صدا و سيما مستند جنجالبرانگيزي را دوبله كرده بود كه بر اساس اين كتاب ساخته بودند و آدمها مقابل دوربين مينشستند و طوري حرف ميزدند كه انگار بزرگترين اكتشاف بشر را نقل ميكنند. راز به ۴۴ زبان ترجمه شد و بيش از ۲۱ ميليون نسخه در جهان فروش رفت. صنعت خودياري در آمريكا صنعتي ۱۱ ميليارد دلاري است. آلكساندرا شوارتز در مطلبي با عنوان «از اين بهتر نخواهي شد» تحليلش از صنعت خودياري را از يك دهۀ قبل و با كتاب راز نوشتۀ راندا برن آغاز ميكند. راز شاهدي بود براي خوشبيني غارتگري كه ويژگي سالهاي منتهي به بحران اقتصادي بود و همچنين نمايانگر و قهرمان بلامنازع دورۀ تفكر آرزومندانه. اما با فروپاشي اقتصاد جهاني و رشد و توسعۀ نوآوريهاي تكنولوژيك، رفتهرفته آموزههاي سفتوسخت خودبهسازي جاي تفكر آرزومندانه را گرفت. جريان خودبهسازي تأكيد ميكرد كه كافي نيست آنچه دوست داريم باشيم را صرفاً تصور و آرزو كنيم، بلكه بايد مرتب خودمان را با معيارهاي سنجشي كه مرشدان جديد خودبهسازي عرضه ميكنند ارزيابي كنيم و پس از آن دستورالعملهاي مشخصي را به كار بنديم و دوباره روند پيشرفت كاري و شخصيمان را بدون توقف از سر بگيريم تا سريعتر و باهوشتر و خلاقتر باشيم.
نتيجۀ يك دهه دستورالعملهاي طاقتفرساي جريان خودبهسازي براي ساختن انسانهايي با كارايي و بهرهوري بيشتر و حاكمشدن فرهنگ بازار آزاد بر تمامي عرصههاي زندگيْ ظهور ژانر جديد ضدخودياري يا ضدبهسازي است كه علاقه دارد با لحني گستاخانه در برابر همۀ آن دستورالعملها مقاومت بكند. ژانر ضدخودياري مانند عرصههاي ديگرِ خودياري از طيف متنوع و گستردهاي از نويسندگان تشكيل شده است، اما پيام محورياش، با تسامح، اين است: ديگر گوشسپردن به دستورات بيسروته براي پيشرفت و توسعۀ شخصي و توجه به تكاليف و وظايف بيانتهايي كه از طرف جامعه يا ديگران بر ما تحميل ميشود كافي است. اكنون زمان آن رسيده است كه محدوديتها و ضعفهايمان را بپذيريم و خودمان باشيم. كتاب پرفروش ريچل هاليس كه در ايران با عنوان خودت باش دختر و همچنين صورتت را بشور دخترجان منتشر شده است در زمرۀ اين دسته از كتابها ميگنجد. مطلب «خودت باش و چندتايي دروغ بگو» در پروندۀ اين شماره به بررسي اين كتاب و گفتوگو با مخاطبان آن اختصاص دارد.
جريان خودت باش كه آخرين منزلگاه جريانهاي خودياري است از قضا هماني است كه، بهزعم بعضي، از دوران باستان موضوع بحث فلاسفه و حكما بوده است. اما فيلسوفان از خودشدن صحبت ميكردند نه خودبودن، و آن را كاري شاق ميدانستند كه از طريق فرايندِ پرزحمت محاسبۀ نفس و خودشناسي حاصل ميشود. ليا فينيگن در نوشتار «خودت باش توصيۀ مزخرفي است» ميگويد بهترين نصيحت اين است كه «كمتر خودت باش». كنايۀ او به انبوه كتابهايي است كه توصيۀ قديمي خودشناسي را تبديل به بازيچۀ امروزي خودياري كردهاند؛ فينيگن مجموعهاي از تجربيات شخصياش در تغيير رفتارهاي ناشايست و زننده را با رويكردهاي فلسفي ميآميزد و سراغ متفكران مهم امروزي ميرود و از آنها ميخواهد توصيۀ ديگري بهجاي خودت باش بگويند. سوند برينكمن، استاد روانشناسي دانماركي، در كتابي با عنوان محكم بايست: مقاومت در برابر هجمۀ خودبهسازي۵، كه ترجمۀ آن بهزودي از سوي انتشارات ترجمان به بازار خواهد آمد، پيشنهاد ميكند كه دربرابر هرگونه توصيهاي مقاومت كنيم و بهجاي خودبودن يا خودنبودن رويكردي سنجيدهتر و باثباتتر در پيش بگيريم. كتاب برينكمن در مطالب «من يك خداي كوچك هستم»، «خودياري با چاشني فحاشي» و «از اين بهتر نخواهي شد» از جنبههاي مختلفي بررسي شده است. ديويد بروكس، نويسندۀ سرشناس آمريكايي، روزنامهنگار ديگري است كه موضع مشابهي دارد. در مطلب «اگر بهدنبال شادي هستيد، جستوجوي خوشبختي را كنار بگذاريد» با كتاب او كه عنوانش كوه دوم، جستوجوي زندگي اخلاقي۶ است آشنا ميشويد. بروكس در اين كتاب زندگي انسانها را به حركت ميان دو كوه تشبيه ميكند: كوه اول جايي است كه خود انساني تعريف ميشود و ماندن در اين كوه ما را متمركز بر روي موفقيتهاي شخصيمان ميكند و بر لبۀ پرتگاه تصاوير موهوم از موفقيت قرار ميدهد. سقوط از اين كوه بهزودي رخ ميدهد و آدمها را بهسوي كوه دوم ميكشاند، جايي كه بايد ديگران را ديد و خود را كنار گذاشت.
در اين چند ماه، فرهنگ خودياري يكي از دغدغههايم بوده است، در ترجمان با همكارانم دربارۀ آن گفتوگو كرديم، اندكاندك مختصات آن را شناختيم و با حرف موافقان و مخالفانش آشنا شديم؛ گاهي هم خودم را جاي سيدرستروم و اسپايسر تصور كردم و حالا ميبينم كه با نقدهاي برينكمن و بروكس همدلي دارم. راستش فكر ميكنم «خودت باش» توصيۀ مزخرفي است، چه دختر باشي چه پسر. اما هنوز مطمئن نيستم به خواهر همسرم كه چند روز پيش با شوق و ذوق كتاب ريچل هاليس را خريده است چه بايد بگويم.